- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی و جنایات صهیونیسم
ای قـدس تنت زخمی شلاق یهود است عمری ست سراپای تو در آتش و دود است شمـشیر بلا یکسره در حال فرود است از ما به تو پیوسته سلام است درود است صهیون پس از این زار و زبون است فلسطین کابین عروسان تو خـون است فلسطین ای کــودک آوارۀ غــزه کــفـنـت کــو؟ در بـزم عـزاداری گـل سیـنـهزنت کو؟ سرچـشمه آتش شده بستان چـمنت کو؟ آوای خوش قـمـری شیرین دهـنت کو؟ بـتـخـانـه نـمـرود هراسـان خـلیل است پیروزی تو وعدهای از رب جلیل است از سـمـت خــدا خـیـل ابـابـیـل مـیآیــد مـوسـی و عـصـا از طرف نـیل میآید بـر فـرق سـر ابــرهـه سـجـیـل مـیآیـد هـنـگـام ظـفــر بـر گـلـه فـیــل مـیآیـد خـالی شـود از کل جـهـان شـاکـلـۀ دیو تا پـاک شـود از هـمـه جا نـام تـلآویـو طوفـان شده در گـسترۀ مسجد الاقصی این داغ رسـیـدهست به سـرتـا سـر دنیا دارد سـنـد نـصرتـتـان میشـود امـضـا خــورشـیـد پــدیــدار شـده از دل دریــا از هـمـهـمـۀ لـشـکـر کـفــار نـتـرسـیـد بی وقـفـه بجـنـگـید و ز پیکـار نتـرسید با لطف خـداونـد ظـفـر میرسد از راه در بحـبوحـۀ شام سحـر میرسد از راه در ظلمت این شهر قمر میرسد از راه شمشیر عـدالت به کمر میرسد از راه سـیـد عـلـی خـامـنــهای؛ رهـبــر آگــاه فـرمـود کـه نــابـود شــود دشــمــن الله
: امتیاز
|
پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی و جنایات صهیونیسم
این روزها حال جهان در وضع هشدار است برخیز و فریادی بزن! این کمترین کار است در پیچ تاریخی دوران فتنه بسیار است شمشیر بردار ای برادر جنگ دشوار است تـقـدیـر ما خـورده گره با قـلعـۀ خـیـبر باید بـبـندی بر سـرت سـربـنـد یا حیدر مردان میدان را بگو هر روز عاشوراست والتین والزیتون که پیروزی از آن ماست نـور طلوع فجر صادق از افق پیداست بیت المقدس تا همیشه پرچمش بالاست هر روز روز قدس و هر شب وقت بیداریست تا انتفاضه در رگ این سرزمین جاریست خون میچکد از شاخۀ زیتون در این ایام حرفی نمـانـده بین ما و قـوم خـونآشام جز این نصیحت که: بترس از امت اسلام شـوخی نکـن با خـشم اقـیانـوس نـا آرام این موج، شور بادها را با خودش دارد نــابـودی جـلادهـا را بـا خــودش دارد در چشم ما بار امانت بار سنگـینیست کاری که از دستت برآید واجب دینیست شعری که از قدس و غم آن گفت، آئینیست بیت المقدس تا ابد شهری فلسطینیست هـسـتـیم ما از کـودکیها پـای پیـمـانش بـستـیم عـهـدی تازه با خـون شهـیدانش کل فـلسطین بوده عمری در پنـاه قـدس روزی سحر خواهد شد این شام سیاه قدس از کربلا خواهد گذشت ای دوست! راه قدس دارد میآید «حاج قاسم» با «سپاه قدس» راهی که او رفتهست از اول جهت دارد از جـانب فـرمـانـدهـش مأموریت دارد با دست خود حکمی به او دادهست فرمانده او کـه تـمـام آیـههـای فـتـح را خـوانـده تکـفـیریان را از عراق و سوریه رانده هر کس که با او نیست در این جاده، جا مانده یک روز پایـان میدهد راه درازش را میخواند او در مسجدالاقصی نمازش را
: امتیاز
|
پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی و جنایات صهیونیسم
نشـسـتم بر مزار کـودکانم، آه، غـمگینم مگر بر آتش این سینه گردد اشک، تسکینم منم باغ گلی که غنچههایم را لگد کردند درون سینهام دشتی پُر از گلهای خونینم منم آن مادری که پا به پای کودکش زخمیست و هر شب موشکی تبدار میآید به بالینم بگو خمپارهها دست از سرِ گهواره بردارند بگو آژیرها ساکت، که لالاییست تلقینم زمین دور سرم چرخید، وقتی سینهام میسوخت جهان! پا بر دلم نگذار، من میدانی از مینم چه سِیلی راه افتادهست در چشمان بی تابم نمیدانم که با چشمان مات خود چه میبینم خـداونـدا خــداونـدا خــداونـدا خــداونـدا پُر از اشک و مناجاتم، پُر از لبیک و آمینم به صفحه صفحۀ تاریخ عالم نام من پیداست به صفحه صفحۀ تاریک عالم، برگ زرینم چه تقویمیست که رخت عزا را در نیاوردم پُر از لبخند تلخم، خالی از یک اشک شیرینم اگر اسحاق و ابراهیم را، یعقوب و یوسف را درون سینه دارم، لیک اسلام است آئینم منی که روزگاری قبلهگاه مسلمین بودم مبادا دست برادرم، نخواه از پای بنشینم مسلمانان! مسلمانان! مسلمانان! مسلمانان! بپا خـیزید فـرزندان من، یـاران دیـرینم اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار تفسیر من است ای دوست که من دست خدا در آستینم، من فلسطینم
: امتیاز
|
پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی
مرامم غیرت است ای عشق و پیمان با توأم دین است به تکبیری مهیّا میشوم؛ این رسمِ آئین است حسینیوار موسایی به دریا زد که دریابم عبور از کربلا آغاز رفتن تا فلسطین است به قدس آوردهام در شعرها غمهای زیتون را که سوگند خدا هم گاه والزیتون و والتین است نمازم رو به کعبه ست و قیامم مسجد الاقصی قنوتم ربنای یا غیاث المستـغـیثـین است نوار غزه، لبنان، کربلای چار یا والفجر؟ چه فرقی میکند وقتی که مقصد طور سینین است شبیه لحظههای حمله، امیدم به یا زهراست که معبرهای بسیاری هنوز آغشته با مین است
: امتیاز
|
افتتاح کانال سایت آستان وصال در ایتا
با عنایت به درخواست های تعدادی از کاربران عزیز؛ در پاسخ به این اوامر و همچنین جهت تسهیل بهتر برای کاربران؛ کانال سایت در ایتا ایجاد گردید، دوستانی که تمایل دارند عضو کانال باشند در همین جا کلیک نموده و یا از طریق لینک زیر وارد کانال شده و عضو شوند لطفا با نشر و تبلیغ لینک این کانال؛ شما نیز در این خدمت به آستان اهل بیت سهیم باشد
: امتیاز
|
پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی
غیر غیرت، غیر عزت نیست همآغوشمان سربلندی را ببین هر لحظه دوشادوشمان چـشـم وا کـردیم با دنـیـایـی از آزادگی خواند اذانِ استقامت پیر ما در گوشمان از وجود ما چراغ ایستادن روشن است پس نخواهی دید حتی لحظهای خاموشمان موسم آرامش ما جان به جانان دادن است نیست جز خونِ شهادت تا ابد دمنوشمان اسـتـراحـتها بـمـانـد بعـدِ آزادی قـدس کم نخواهد گشت تا آن لحظه جنب و جوشمان
: امتیاز
|
پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی
بخوان از چهرۀ طفلانم اینک مشق غربت را بخوان در گوش خاموشان عالم این مصیبت را فلسطینم، صدای رنج انـسانم، مرا بـشنو که شعر داغ من تا آسمان برده بلاغت را فلسطینم که صبحاصبح با نعش عزیزانم به دوش خستۀ خود میکشانم بار حیرت را کماکان قصۀ من مانده در پستوی خاموشی مبادا از جهان یک شب بگیرد، خواب راحت را بگو شیپورهای شایعه خاموش بنـشـیـنند و بـشـنـو از دل آوار، آواز حـقـیـقـت را مرا با قـامت خـونین یـارانـم، تمـاشا کن بـبـیـنی تا مگر حـیرانی صبح قـیامت را برای کودکان، لالایی از جنس رجز خواندم که در گهواره فهمیدند معنای شهادت را فلسطینم، سلاحی دارم از آه و نمیترسم نثار جان دشمن میکنم طوفان وحشت را فـلـسطـیـنـم، غـم آخـرزمـانـم، قـبـلۀ اول که زیر تیغ میخـوانم نماز استـقـامت را
: امتیاز
|
پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی
یـک اتـفـاق سـاده مــرا بـیقــرار کــرد باید نـشـسـت و یک غزل تازه کار کرد در کوچه میگذشتم و پایم به سنگ خورد سنگی که فکر و ذکر دلم را دچـار کرد از ذهـن من گـذشت که با سنگ میشود آیا چه کـارهـا که در این روزگـار کـرد با سنگ میشود جـلوی سـیـل را گرفت طـغـیـان رودهـای روان را مـهـار کـرد یا سنگ روی سنگ نهاد و اتـاق ساخت بـیسـرپـنـاههـا هــمـه را خـانـهدار کـرد یا میشود که نـام کسی را بر آن نوشت با ذکر چـند فـاتـحه، سـنـگ مـزار کـرد یا مثل کـودکان شد و از روی شیـطـنت زد شیشهای شکست و دوید و فرار کرد با سنگ مفت میشود اصلا به لطف بخت گـنجـشکهای مـفـت زیـادی شکار کرد یا میشود که سنگ کسی را به سینه زد جانب از او گرفت و به او افـتخـار کرد یا سنگ روی یخ شد و القصه خویش را در پیش چشم ناکس و کس شرمسار کرد ناگـاه بیمـقـدـمه آمـد به حـرف، سـنـگ این گونه گفت و سخت مرا بیقرار کرد: تـنـهـا به یک جـوان فـلـسـطـیـنـیام بـده با من ببین که میشود آنگه چه کار کرد!
: امتیاز
|
پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی
این آیههای سورۀ حشر است، هان! به گوش! در صور میدمند، هلا خفتگان، به هوش! بالابـلـندِ مـأذنـهها با اذان خوش است زیباتر آنکه مسجدالاقصی زند خروش میدان پُر از تـلألـو «الله اکبر» است مهلت تمام! زوزۀ بـیـدادها خـمـوش! سردار! صبح سورۀ اسری دمیده است جای تو خالی است در این بزمِ نوشنوش طوفان شدهست، جان برادر! کجاستی؟ دستی برآر تا که بگیری علم به دوش بسیار زخم دیده و سر خم نکرده است جانم به استقامت این خاک سختکوش این فتح ناب، از نفحات شهادت است بوی بهار میدهد این دشت لالهپوش
: امتیاز
|
ورود حضرت معصومه سلاماللهعلیها به قم ( مدح حضرت)
او که آمد همه پـروانۀ یک شمع شدند آفـتـاب آمد و در سـایـۀ او جـمع شدند همه بهـر ادب و عـرض سلام آمدهاند به زمـین بـوسی فـرزنـد امـام آمـدهاند مردمان شوکت او را همه در قم دیدند چـقـدر گـل بـه ره مـقـدم او پـاشـیـدنـد از زمانی که چو خورشید به ما تافته است خـاک قـم از قـدم او برکت یافته است گـفـتم از فـلـسفۀ هجـرت او باید گـفت کمی از رنج ره و غربت او باید گفت تشنهای آمد و بر چشمۀ کـوثـر نرسید خواهری آمد و بر وصل برادر نرسید غم هجران به همه آب و گلش بود که رفت داغ دیدار برادر به دلش بود که رفت دیدن داغ برای همگان گر سخت است داغ خواهر ولی از بهر برادر سخت است این برادر خبر از شوکت خواهر دارد کی به دل محنتی از غربت خواهر دارد گر که هر روز و شبِ خویش مرتب گِرید جای دارد که به مظلـومی زینب گرید زینبی که همه جا محـنت و ماتـم دیده زیـنـبی که ز طـفـولـیت خود غـم دیده خواهری که به کنار تن صدچاک افتاد آتـش از آهِ دلـش بر همه افـلاک افـتاد شامیان غـربت او را همگی میدیـدند جای گل، سنگ به روی سر او پاشیدند خواهری کز غم هجرانِ برادر جان داد عمر خود را به غم و درد و الم پایان داد بس کن از این غم جانسوز «وفایی» خاموش با ولینعمت خود باش به غم، همآغوش
: امتیاز
|
ورود حضرت معصومه سلاماللهعلیها به قم ( مدح حضرت)
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش نافـۀ چـادر گـلـدار تو با مُـشـک تَـرَش جاده خوشبو شده انگار كه بیرون زده است عـطر دلـتنگی گـل از چمدان سفـرش! قـدمـت پـشـت قـدمهـای بـرادر جـاری كوه سرریز شده چشمه به چشمه هنرش! در سفـرنامه نوشـتن چه مـهـارت دارد اشک چـشمان تو با آن قـلم شعلهورش گرچه دلتنگی تو سبک خراسانی داشت مانـده در دفـتر قـم، بیت به بیت اثرش عطر معصوم تو در صبح شبستان پیچید كـرد آئـیـنـه در آئـیـنه پُـر آوازهتـرش! پُر از آواز كـبوتر شده این شهر انگار كه خراسان به قم افتاده مسیر و گذرش! بیگـمان دور ضـریح تو نمیگـردانـنـد هركه چون دانۀ اسپند نسوزد جگرش!
: امتیاز
|
ورود حضرت معصومه سلاماللهعلیها به قم ( مدح حضرت)
این دشت پُر از زمزمۀ سورۀ نور است این ماه مدینهست که در حال عبور است این ماه مدینهست که بر هودجی از نور میآید و این خطه پُر از شادی و شور است گـل میدمـد از شـشجهـت جـادۀ سـاوه این دشت سراسر همه وجد است و سرور است تسبیحکنان است در این بادیه، هر سنگ صحرا همه در جاذبۀ فیضِ حضور است آواز صـبـوحـی زده بـاران سـحـرگــاه هر لالۀ این باغ یکی جام طهـور است چاووش! صلایی بزن آهنگ پگاه است ای قافله! بشتاب که قم چشم به راه است چون از سفـر آن محـمل مأنـوس برآید بس لالـۀ خـوشرنگ به پـابـوس برآید بر ساحـت سـجـادۀ او جـلـوه به جـلـوه «سُبّوح» گل افـشاند و «قُـدّوس» برآید در مجلس فـیـضش چه اشارات لطیـفی از عـالَـم مـعـقـول به مـحـسـوس بـرآید این ماه درخشنده چه ماهیست که هر صبح خـورشـید پی دیـدنـش از طـوس بـرآید آئــیـنـه در آئــیـنـه از ایــوان بـلــنــدش صـد بـاغ پُـر از جـلـوۀ طـاووس برآید این روضه، سرای کـرم ماست، بیائـید ای اهل حـرم! این حـرم ماست، بیائـید درهای بهشت از ملکوت تو گشودهست صد دستهگل از دست قنوت تو گشودهست در حـلـقـۀ نـورانی گلهای سحـرخـیـز سجـادۀ تـسبـیح سکـوت تو گـشودهست گلدستۀ نـور تو گـواه است که تا عرش ایوان جـلال و جـبروت تو گـشودهست در فـصل دعـا، دسـت نـیـاز گل مـریـم بر خـان کـریـمـانۀ قـوت تو گشودهست هـر آیـهای از سـورۀ نــورانـی کـوثــر فصلی به مـقـامات ثبوت تو گشودهست این آینه تصویر به تصویر شکـفتهست تـصویر تو در آیـۀ تـطـهـیر شکفتهست
: امتیاز
|
ورود حضرت معصومه سلاماللهعلیها به قم ( مدح حضرت)
ایـن نـغـمـههـا از عـالــم بــالا مـیآیـد با چه شـکـوهی دخـتـر مـوسی میآید صد طاق گل بین مسیر و بین جاده است ای خاک خشک قـم ببین باران رسیده روزیرسـان ســفــرۀ ایــران رسـیـده قـربـان چـشـمان تر و شبزنـدهدارش گـل بـود، اما نـیـمـههای راه، پـژمـرد بسکه دلـش را دوری یـارش میآزُرد در قـم، چهـل تـا قـلـدر جنگی نمیدید شد تـار اگر چـشـم تر او مـثـل زهـرا شـد آب اگـر که پـیکـر او مثـل زهـرا داغـی مگـر بر سـیـنـۀ او مـانـد اصلاً میخ از خجالت ذوب شد، در سوخت ای وای پر سوخت، پیکر سوخت، مادر سوخت ای وای این روضه طولانیست، خیلی غم رسیده باید به استـقـبال این غـم، سالها رفت زینب به جنگ اغـلب جـنجالها رفت مـیزد مـیـان کـوچـههـا فـریـاد زینب
: امتیاز
|
ورود حضرت معصومه سلاماللهعلیها به قم ( مدح حضرت)
لب گشود و خاکِ قُم از بوی گُل لبریز شد عـالَـمی دیدند قـم اینگونه عـالِمخـیز شد آسمان خاکش شد و سوگند بر خضرِ نبی پیشِ دریای شکوهش کوه هم ناچیز شد رودخانه محـضِ پـابـوسیِ او آمد به قـم آبِ قم مثلِ شرابی ناب، شورانگـیز شد شهرهای بیشماری فـرشِ راه او شدند جای جای خـاکِ ایران قـالیِ تبـریز شد تا حسابِ دیگری وا کرد روی شهر قم به حسابِ اهل قم هفت آسمان واریز شد بیصدا پژمرد و از داغَش انارِ ساوه هم گشت خونین دلتر و خونگریۀ پائیز شد سالها رفت و کمی هم کم نشد از لطفِ او لطفِ بانـو شاملِ ما پُـر گـناهان نیز شد قم فراوان کرد تغییر و حرم فرقی نکرد چون نگینی که رکابش بارها تعویض شد هرکسی افسرده بود و از طبیبان چاره خواست بینِ داروهاش شبهایِ حرم تجویز شد
: امتیاز
|
ورود حضرت معصومه سلاماللهعلیها به قم ( مدح حضرت)
با حـال عـاشـقـانـه و در اوج احـتـرام بر حـضرتِ مـلـیکـۀ قـم تا ابـد ســلام معصومه خواندمش دلم آرام شد از این عرضِ ارادتی که گـرفت از ازل دوام دیگـر قـرار نیـست کـسی بینـوا شود نامش کریمه شد که شود غصهها تمام عِلمش به مُهرِ سبزِ «فِداها» مزیّن است موسیبن جعفرست خبردار از این مقام صحن و سرا نگو! که چه علّامهپرور است مبهوتِ شأنِ عارفۀ شیعه، خاص و عام هم عـطرِ کـاظـمین میآید از آن حـرم هم عطرِ بارگاهِ خـراسان به هر مشام از هر جهت شدهست به خورشید منتسب هم دخـتـر امــام، وَ هـم خـواهـرِ امـام هم تکـیـهگـاهِ جـنّتِ اعـلایِ جـمکـران هم عـمـهجـانِ حـضرتِ آدیـنـه و قـیام از سـوریه رسـیـده سلامی به جانـبَـش شاید که عـمه زیـنـبش آورده این پیام: معصومه جان! عزیزِ دلم خوب شد که تو چـشمت ندید هـلهـلـهها را به رویِ بام چشمت ندید زجرِ اسارت در اوجِ داغ بردند دستبـسته، عزیزم، مرا به شام گل ریختند روی سرت! خوب شد کسی سنگی نزد به رویِ سرت بینِ ازدحام!
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و امام صادق علیهالسلام
آفـتـاب از افق مـیـمـنـه دل کند، آمد بـر لـب آیـنـۀ غــمـزده لـبـخـنـد آمـد کوچه از هَـمهَـمۀ بـال مَـلَک بند آمد آخـریـن بـرگـۀ پـیـغـامِ خـداونـد آمـد میرسد از پر قنداقۀ سبزت، برکات مَقـدَم گـلپـسـر آمـنـهخاتون صلوات روح تو خون به رگِ لوح و قلم میانداخت چشم تو نور به اعماق عدم میانداخت دست تو سفره به ایوان کرم میانداخت نام تو لرزه به اندام ستم میانـداخت جذبهات را همه در وحشت خائن دیدیم در ترک خوردن ایـوان مدائن دیدیم با تو هرگوشۀ این خطّه حرم خواهد شد مسجـد بنـدگی خـلق عـلم خواهد شد غم میان دل عشاق تو کم خواهد شد کمر بتکـدهها پیش تو خم خواهد شد جهل را یکسره از بُن بِکَنی، کیف کنیم لات و عزیٰ و هُبَل را بزنی، کیف کنیم اصل توحیدِ وجـودی و زوالـیم همه تو خودت پاسخ محضی و سوالیم همه با تو در جـادۀ پُر پـیچ کـمـالـیم همه بردۀ کـوی تو هـستـیـم، بـِلالـیم همه در دلِ کولۀ دل حُبِ تو را بار زدیم از سر مأذنهها عشق تو را جار زدیم حرز تو بر جگر سوخته مرهم آورد عطر تو روی گل باغچه شبنم آورد مِهـر تو عـاطـفه را در دل آدم آورد در عروجت پر جبریل امین کم آورد شب معراج در آن اوج چه حظّی بُردی سیب از دست علی جان خودت میخوردی هر کجا قـدرت ایـمان تو ابراز شود با کـلام عـلـوی دین تو مـمـتاز شود در دل جنگ اگر فـتنهای آغاز شود گـره کـار به دسـتان عـلی بـاز شود حیدرت آمد و فریاد زد و در را کَند درِ خیبر! نه، بگو قلعۀ خیبر را کند عاشقی حس عجیبی است که حاشا نشود گرچه هر عاطفه در قاعدهای جا نشود باز هم رابـطـۀ دخـتر و بـابـا نـشود مثـل زهـرا که کـسی اُمِّ ابـیهـا نشود من مسلمان شدهام پایِ همین زمزمهات ای به قربان دم فاطمه یا فـاطـمهات لحـن شیـرین تو شد معـجـزۀ قـرآنـم هــل اتـای تـو شـده کـُـلـّیَـت ایـمـانـم عشق را من فقط این پنج نفر میدانم عـجـمـی زادهام و هـموطن سلـمـانم دست ما را برسان بر نخ تسبیحِ دعات آه ای شاه عرب جان عجمها به فدات گرچه مانند اُویس تو به دور از قرنم در کـنار تو که باشم بخدا در وطـنم ای بزرگ بنیهاشم! بِشِنو این سخنم من حـسـینی شدۀ دست امـام حـسـنم شب میلاد تو از اشک غـنیاند همه گریهکنهای حسینات حسنیاند همه کاخ مخروبۀ محکوم به ویران شدنم درد دارم بـخدا در پی درمـان شدنم ابرِ لـبـریـز منم تـشـنـۀ بـاران شـدنم سـالها مـنـتـظر جـابـر حـیـان شدنم پرچم شیعه بلند است به لطف علمت صـادق آل مـحـمـد! به فـدای قـلـمت شادی بعدِ هزاران غم و اندوه تویی بین این طایـفۀ سبـزقـبـا، نـوح تویی آن کتابی که به منبر شده مفتوح تویی مکتب شیعه اگر جسم شود، روح تویی خـنجری کُند دلیل غـم بسیار تو بود گریه بر بیکـفن کـرببلا کار تو بود
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
خـشکـانـد آبِ سـاوۀ از مکـه دور را درهم شکست هیبت بتهـای کور را خـامـوش کرد آتـش ده قـرن زنده را لـرزانـد کـاخ پـادشـه پُـر قـصـور را بیش از هزار سال به دنـبال او، بشر میخواند خط به خط صفحاتِ زبور را با چـلـچـراغ سـبـز نـبـوت قـیـام کرد روشن نـمـود یکتـنـه راه عـبـور را آمد رسـوم جـهـلِ جـهـان را کنار زد بر هم زد او سیاهـۀ "زندهبهگور" را با حُسنِ خُلـق بود مسلـمـانشان نمود بدکیش و گبر و مست و عنود و شرور را او رحمتی برای جهان بود و بیدریغ لبـریـز عـشـق کـرد تـمـام صدور را روحـی دگر دمـید به مـعـنای واژهها در هم تنید شعر و شعار و شعور را هم سر زدن به اهل نَفَس را رواج داد هـم رفـتـنِ زیــارتِ اهــلِ قــبــور را سیراب کرد با دم عیساییاش ز دور صدها اویسِ عـاشقِ حسِ حضور را سلمان که خواند حضرتش او را ز اهل بیت بر سـیـنـۀ عجـم زده مُهـر غـرور را "او" وعده داده بود به دنیا، که تا کنون چـشم انتظار مانده زمانه، ظهـور را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام جعفر صادق علیهالسلام
مست از احـادیثت، کردهای خلایق را کردی از خدا لبریز، تک تک دقایق را هر کلام پر نورت، لحظههای روحانی داده صیقل از عشقت، روح و جان عاشق را تا کسی نیـفـتـد در، منجـلاب گـمراهی جرعهای به ما دادی، کـوثر حقایق را پای حـکم هر امری، با بـیان شیـوایت کردهای پراکـنده، عطر قال صادق را با حرام و مکروه و مستحب و واجبها گـفـتهای به ما راهِ، بـنـدگـی خـالـق را بر شما هر آنکس که، میشود ارادتمند در دو عـالم آقا او، میشود سعادتـمـند گوشه چشم غمازت، کرده باطل افسونها گشته قاصر از مدحت، دست باز مضمونها جلوه کردی از شوقت، در تمامی تاریخ دست شسته از لیلی، دسته دسته مجنونها در تنور مشتاقی، گرم سوختن کم نیست دل سپرده بر عشقت، از تبار هارونها راه حل هر مشکل، رهگشای هر بنبست فقه جعفری گشته، در سکوت قانونها حـوزههای عـلمیه، در طـریق آموزش بر مدارتان گشته، نقطه عطف کانونها هـشتـمین هـدایتگر، در مسیر ایـمانی کاشف الحـقایق از، راز و رمز قرآنی استـوار گـردیده، از قـیـامت ایـمـانها از شمیم افکارت، جان گرفته عرفانها فهم و درک شیعی را، با نگاه تفسیری دادهای شـما رونق، در تـمام دورانها بوحـنیفه میگوید، که هلاک میگردید بیتلـمذ درست، آن دو سـاله نعـمانها درس و بحثتان دیده، چون زراره شاگردان چون ابان، مفضلها، چون هشام و حمرانها مانده تا که بشناسد، چشم و گوش این دنیا نه خودت که شاگردی، چون ابوبصیرت را روی دوش خود داری، پرچم پیمبر را گـشـتهای ششم آیه، آیـههای کـوثـر را در مصاف با شبهه، از خودت نشان دادی در جـهـاد انـدیـشه، اقـتـدار حـیــدر را با تـلاش بیوقـفـه، کـردهای نـهـادیـنـه در وجود هر شیعه، اعتقـاد و باور را عالمی که باشی تو، به خدا که جا دارد بوسه زد، تبرک کرد، پلههای منبر را در قیاس عـالمها، با شهید و با خونش نامـتان شرف داده، جایگـاه جوهـر را ششمین در از حکمت، بر مدینة العلمی جانشین پیغـمبر، در علوم و در حلمی ارث، از علی بردی، شوکت جلالت را لحن هر کلامت را، نطق بی مثالت را جنگ فـتنه رفتی با، ذوالفـقار استدلال بارهـا گـرفـتی تو، خـیـبر جهـالـت را وقف تربیت کردی، بر چهار هزار عالم کل عمر پُربار از، روز و ماه و سالت را گر چه کلهم نـورا، واحد از خـداوندید مذهـبت بـقا داده، مـکـتب رسـالـت را کربلایت ای آقا، رنگ و بوی علمی داشت گرچه این جهان نشناخت، وسعت کمالت را من همیشه میجویم، از شما بهشتم را با شما رقـم زد حق، کل سرنـوشتم را شرک مخفیام را با، نور خود هدایت کن از خدا و تـوحـید و دینمان روایت کن اهل معرفت سازم، غرق در یقـینم کن دامـن دلـم را پـر، از دلـیل و آیـت کن تا بـبـیند این خسته، غربت بقـیعـت را خرجی سفر با تو، قـسـمتم زیارت کن با تو میکنم معنا، عاقبت به خیری را امر دین و دنـیـایم، را بـیا کـفـایت کن گوشه چشمی از لطفت، تا ابد مرا کافیست کاسهام تهی گشته، لطف بینهـایت کن سرخوشم از این نعمت، سر به راهِ این راهم من که از شما چیزی، جز شما نمیخواهم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جعفر صادق علیهالسلام
به چه جرأتی بگویم سخن از امام صادق که بُوَد فزون ز فهم و خِرَدم مقام صادق فلک است آستانش ملک است پاسبانش خنک آن دلی که نوشد قدحی ز جام صادق پـسـر امــام بـاقـر پــدر هــمـام کـاظـم به عموم شیعه لازم بود احترام صادق به مه ربـیع الاوّل بنـمود رخ به عـالـم ملکوتیان رسیدند همه بر سلام صادق بود او ستوده منصب به جهان رئیس مذهب به خدا که زنده مکتب شده از کلام صادق وطنش بود مدینه به عـلی سرور سینه شده جمله اهل کینه و له از مرام صادق نوۀ پیمبر است او، به زمانه سرور است او چه فری که جعفر است او دل اسیر دام صادق شده مکـتب تـولّا ز ولای صادق احـیا که بـود هـماره بر پـا عـلم قـیام صادق نـرسد شفـاعت او به نـماز کـاهلان را تو ز گوش جان «کلامی» بشنو پیام صادق
: امتیاز
|
مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
روزیکه از وجود، دو عالم معاف بود نـور شما به عـرش خدا در طواف بود ارواح و نور و طینتتان پاکِ پاکِ پاک یعنی وجودتان ز ازل صافِ صاف بود هـر یک بـرآمـده ز تـجــلای دیـگـری یک نور واحدی که شعاعش مضاف بود از نـورتـان تـجـلی خـلـقـت شروع شد آن خلقـتی که خالص و بیانحراف بود ما را هم از وجـود شـما مـنَّـتـی رسـید رخـسـارتـان برای دل ما مـطـاف بـود قـالـوا بـلای ما همه در عـرصه الست در اصل بـر ولایتتـان اعـتـراف بـود ای نـامـتــان مـرادف ذکـر خـدایــتــان صـلِ عـلـیَ الـنـَـبـیِ و آلـه، ثــنــایـتـان کی میتوان به وصفِ تو دلبر زبان گشود کی میتوان فراخورِ شأنت، غزل سرود کی میتـوان به کُـنهِ مقـامـات تو رسید کی میتـوان به مـدح تو آقا هـنر نمـود نـور تو از عـلی شد و نـور عـلی ز تو آری سزاست نورٌ علی نور را سجـود آدم چـشـیـد غـمـزۀ تـو، شد اَبـوالبـشـر عالَم هم از کرشمۀ تو یافت این وجـود مجـمـوعِ انـبـیا به شـما امـتحـان شـدند وَرنه بـدونِ اذن تـو پـیـغـمـبـری نـبـود ذکـر مُـسبـَحاتِ تو مـشـق فـرشـتـه شد طـرزِ قـیـام و شیـوۀ تـسبـیـح، تا قعـود بـاید نـوشت سـر درِ دل، با خـطِ جـلی یا مصطـفی محـمد و یا مرتـضی علی ای فخـرِ کـائنات که نامت محـمد است مدح و ثنای حضرت تو کار سرمد است با فکر و ذکر توست که دلها خداییاند بییاد نام حضرت تو، حالِ ما بد است قـرآن دم از مکـارم اخـلاق، چون زند خُلقِ کریم توست که مقصودِ ایزد است هر قطره از وضوی تو دریای رحمتیست باران، رسولِ فضل و کراماتِ احمد است تـنها نه در کـنار تو بـودن شد افـتخـار هر کس نماند بعدِ تو تسلیم، مرتد است هر کس مُحبِ توست، علی دوست میشود هر کس که بیعلیست ز آئینِ ما رد است دیـن خـدا به دامـن تو چـنـگ مـیزنـد دشمن علیهِ توست، دم از جنگ میزند شک نیست نصرتِ تو همان نصرت خداست یعنی اطاعت تو همان طاعـت خداست تـنـهـا نـه از غــدیـر، ز بَـدوِ تــولــدت فـرمان بیعت تو هـمان بیعـت خـداست تا تو رسول رأفت و مهر و عـطوفـتی باران رحمت تو همان رحمت خداست با دشمنان به شدت و سختی عمل کنی در اصل، قدرت تو همان قدرت خداست تَرکِ زیـارت تو جـفا بر حـریم توست یعنی که حُرمت تو همان حرمت خداست آل حــســیــن، آل عــلـی، آل فــاطـمـه الحق که عترت تو همان عترت خداست وقتی تو را خدای تو فخـر همه نوشت ذکر تو را به عـرش اباالفـاطمه نوشت
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و امام صادق علیهالسلام
باز این دست دعا، اعطای داور خواسته با تضرع رخصتِ ذکر پیـمـبر خواسته اولین مداحِ احمد چون خدای احمد است این دلِ مولا پرستم، اذن حـیدر خواسته تا شود جذب غلام خویش، الطاف رسول بهر وصفش یاریِ زهرای اطهر خواسته چون دَم روح القدس شد همدم جان و دلم از نهادم نـام احـمـد تا فـلک برخـواسته طینت پـاکـم که باشد از اضافـات گِـلش از سُـویـدای وجـودم مدح دلـبر خواسته آتش ذوقـم چنان شد مشتعـل در سیـنهام آری انگاری که من مداحش از دیرینهام کیست احمد که حبیب حیِّ سرمد میشود با علی یک روح در دو جسم، احمد میشود کیست احمد که دلش ظرفیت وحی خداست بس امین است او امین وحی سرمد میشود بـعــد ذکـر عــالـیِ اَلله ربُ الـعــالـمـیـن ذکر جـبـریل امـیـنـش یا محـمد میشود کیست احمد قابِ اَو اَدناست قُرب منزلش با خداوند جلی نزدیک، این حد میشود کیست احمد، با علی نورٌ علی نورِ کمال فارق از هر غیر، آن روح مجرد میشود اینچنین بر درگه سـبحان نیـایش میکنم من خـداونـدِ محـمـد را سـتـایش میکـنم شد بهار آفـریـنـش حکـمـفـرما در ربیع بـرتـرین عـبـد خـدا آمد به دنیا در ربیع این خبر پیچید در کاخ سرانِ ظلم و جور ریخت برهم پایههای طاق کسرا در ربیع خشک شد دریاچۀ ساوه ز بس بَد یُمن بود وز سماوه ناگهـان جوشید دریا در ربیع نوری از مُلک حجاز آمد عیان، تا شرق رفت شد خموش آتشکده در فارس، اما در ربیع دستِ ابلیس از همه هفت آسمان کوتاه شد سرنگون شد در همه بتخانه، بتها در ربیع کاهنان و ساحران، محـروم از ترفـندها این ابـاالـزهـراست دلـبـند همه دلـبـندها آمد آن یکـتا که مینازد به او یکتای او آمد آن مولا که میبالـد به او مولای او آمد آن دلبر که کوثر میشود بر او عطا آن اباالزهرا که حق بخشد به او زهرای او سیزده معصوم از نور وجودش جلوهگر چارده معصوم یکجا میدهـد معـنای او مجتبی و مرتضی و مصطفی یک معنیاند نور اهلُ البیت، پابرجاست بر مبنای او آمـده بـابـا بـزرگ حـضرت اربـاب مـا آنکه صدرُالمصطفی چندی شود مأوای او زیـنت دوش نــبـی، پـروردۀ آغـوش او روی خاک کربلا روزی شود مدهوش او بعد او کار امام صادق است احیای دین گر چه با خط شهادت میشود ابقای دین مکتب شیعه پدیدار از امام صادق است با جهادش بیمه شد امروز تا فردای دین حوزۀ علمیه مرهـون هدایتهای اوست خیل شاگردان او دادند جان در پای دین پرچم کربوبلا برپا ز قال الصادق است او مهـیا کرد ما را بهر عـاشـورای دین انقـلاب ما هم از الطاف او پیـروز شد تـا شـود بـیـداری اسـلامی دنــیـای دیـن ای مسلمان! هر که خواهد روزگار انتقام پای قال الصادقش باید دهد جان، والسلام
: امتیاز
|